آقا سامیارآقا سامیار، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

آقـــا ســـــامـیــــــار

تولد پسرم

      سامیار جونم       قرار بود ٢٤ اسفند ٩٠ بدنیا بیای ولی زودتر یعنی ١٠ اسفند بدنیا اومدی. ٧ اسفند بود ساعت ٣ نیمه شب کیسه آب پاره شد (فکر کنم لگد زدی پارش کردی) بعدش رفتیم بیمارستان بستری شدم ٣ روز تو بیمارستان بودم تا اینکه شما بعد ٣ روز تشریف آوردید. اون زمانی که بیمارستان بودم خیلی بد بود همش نگرانت بودم چون کیسه آبم پاره شده بود و تو خشکی بودی نگرانی استرس بدتر اینکه نباید کسی میامد ملاقات. خلاصه  بعد از کلی درد منو بردن اتاق زایمان ... فقط لحظه بدنیا اومدنت تمام دردام فراموش شد وقتی دیدمت باورم نمی شد که بدنیا اومدی. یه پسر کوچولو نا...
11 مرداد 1391

نشستن

پسرم تازه داره نشستن یاد میگره هنوز بدون کمک کسی ننشسته چون تعادل نداره. الهی قربون اون خندهات برم من. ...
11 مرداد 1391

حموم کردن

نوزاد بودی زیاد علاقه به حمام نداشتی ولی کم کم خوشت اومد وقتی میری حموم با اردکت بازی میکنی آب بازی دوست داری   ...
11 مرداد 1391

دریا

تو خرداد با عمه جون و آجی بهینا رفتیم دریا برای اولین بار بود که دریا رو دیدی آجی شن بازی می کرد ولی تو هنوز کوچولو بودی برای این کار.   ...
11 مرداد 1391

تولد آجی بهینا

٢٧ خرداد تولد آجی بهینا بود شب رفتیم خونه پدرجون برای آجی کادو خریدیم کادوشو بهش دادیم اومدیم   ...
11 مرداد 1391

اولین سفر کاشان

دایی مجید اینا می خواستن برن کاشان ما هم به همراه اونا رفتیم کاشان . یک شب کاشان بودیم فرداش اومدیم. خیلی خوش گذشت تو هم پسره خوبی بودی فقط موقع برگشتن قاطی کردی. کاشان گرم بود تورو باغ فین بردیم بعدش رفتیم قمصر خیلی خوب بود. ...
11 مرداد 1391

ده روزگی و رفتن به بیمارستان

پسر نازم ٧ روزگی بردیمت ختنه کردیم خیلی اون روز گریه کردی. من و بابا نتونستیم بیام تو اتاق ختنه عمه جونت اومد.مامان جون باباجونت هم بودن. وقتی تورو آوردن دادن به من خیلی بد گریه می کردی تا اینکه کمی شیر خوردی آروم شدی . ده روزه بودی که رفیم برای باز کردن پانسمان ختنه اونجا اتاقش سرد بود  بعد اینکه آوردیمت خونه سرما خوردی البته مامان از روز اول بدنیا اومدنت سرما داشتم خلاصه نمی دونم بنا به چه دلیلی سرما خوردی اوایل با کمی سرفه بعدش شدت گرفت سرفه های خلط دار.خیلی حالت بد بود رفتیم پیش یه دکتر گفت نباید سرما میخوردی بهت شربت داد بعد که اومدیم خونه بدتر شده بودی نمی تونستی نفس بکشی خلاصه پیش یه دکتر دیگه بردیم اوگفت باید...
11 مرداد 1391