آقا سامیارآقا سامیار، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

آقـــا ســـــامـیــــــار

نمایشگاه کودک

در محل نمایشگاه بین المللی تهران برای اولین برا نمایشگاه مادر کودک و نوزاد برگزار شد که ما هم به اتفاق آقا سامیار و پدرش به این نمایشگاه رفتیم نمایشگاه جالبی بود پر از بچه ها و کالسکه ها طوری بود که ترافیک میشد ما تو غرفه نی نی سایت رفتیم تا آقا سامیار با آقا دلقک مهربون عکس بگیره ولی سامیار دوست نداشت اون رو دماغش یه بوق داشت هی جلب توجه کنه بچه ها خوششون بیاد ولی ... اینم یه آقا پسر خوب که داره عکس میندازه البته قبلش رو صورتش نقاشی کرده بودن اینم یه نی نی کوچولو سامیار نگاش میکنه باز میگه نه نه نه   سفت گردن باباشو گرفته بعدش به غرفه اسباب بازی ها رفتیم اونجا یه بچه ایی سامیار رو هول داد اونم زد زی...
7 مهر 1392

الموت

  بلاخره ما رفتیم الموت زادگاه پدر شوهرمونو دیدیم خیلی قشنگ بود البته اردیبهشتش قشنگ تره ایشالا سال بعد اردیبهشت میریم.  از جاده زیبا سه هزار رد شدیم آقا سامیار که تازه از خواب بیدارشده بود       درخت آلبالو روستای زیبا خشکچال آقا سامیار و پدر بزرگش آقا سامیار در حال قدم زدن در کوچه باغ های خشکچال درخت زیبا گیلاس آقا سامیار در خال خوردن گیلاس قلعه زیبا و با شکوه حسن صباح دریاچه اوان آقا سامیار طبق معمول مشغول آب بازی اینم یه عکس 3 نفره جای همه دوستان خالی ...
30 مرداد 1392

جشنواره تابستانه

سلام من تصمیم گرفتم آقا سامیار تو جشنواره تابستانه نی نی وبلاگ شرکت کنه به امید برنده شدنش امیدوارم شما هم به پسرم رای بدید ممنونم   برای رای دادن باید عدد 378 را به شماره 20008080200 اس ام اس کنید   ...
11 تير 1392

کنار دریا با سامیار

دیروز خونه مامان جون بودیم از مامانی خواستم که بریم دریا اونا هم راضی شدند. آخه تو خیلی آب دوست داری و وقعا رفتیم اونجا خوشت اومد حالا بازم میبرمت. اولش وقتی موج می رفت قیافت اینجوری میشد وقتی موج میومد به این شکل بعدش شن بازی بعدش چون غروب بود سرد شد تنت لباس پوشیدم سنگ بازی غروب آفتاب امواج اسم پسرم ...
9 تير 1392

سفرنامه کجور

کجور ییلاق چالوسی ها میشه از طرفی مامان بزرگ آقا سامیار کجوریه اونجا زادگاهشه ده اونا آستانکرود میشه قبلا ما زیاد می رفتیم حالا به دلیل مشغله کم میریم. اینبار عمو اینا سبب خیر شدن ما دوباره رفتیم جای همه خالی خیلی خیلی خوش گذشت. اول به کندلوس رفتیم             یه عکس دسته جمعی   کلاه گذاشتن برای ما درد سره       کلاه بعدی بعدش به یوش رفتیم نهار اونجا بودیم پسرم کلی آب بازی کرد بعدش به خانه نیما یوشیج رفتیم سامیار در حال دویدن در خیاط خانه نیما یوشیج در راه برگشتن به خانه ...
6 تير 1392

دستور زبان آقا سامیار

آقا سامیار تا به امروز یک سری کلاماتی رو میگه که من اینجا براتون مینویسم مامان   == مامان بابا       == بابا دد       == بیرون رفتن در       == در آوردن یا درب ورودی باز       == باز کردن چیزی باب      == همان آب که تازگی ها درست تلفظ میشه جیجی  == می تونه چیزهای خوراکی باشه یا جی جی خودمون در جاهای مختلف معانی متفاوت دارد نانا      == همون نانای یا گذاشتن آهنگ برای رقصیدن مه      ==  همون غذا به به   == گل یا رایحه خوشب...
2 تير 1392

سه چرخه سواری

این سه چرخه کادو تولده پسرمه از طرف عمه مرضیه و عمه زینب البته این عکس واسه 2 ماهه پیشه من دیر گذاشتم تو وبلاگش پ     ...
2 تير 1392

آقای کچل

بلاخره اینقدر که در گوش ما خوندن که باید موی بچه رو کچل کرد ما هم اغفال شدیم و دست به این کار نامردانه زدیم. اصلا خودم دوست نداشتم بعد کوتاع کردن هم ناراحت شدم ولی آقا سامیار ما هم با مزه شده بود به قول بابابزرگش سرباز وظیفه شده... وقتی بهش میگی موهات کو دست به سرش میکشه   ...
1 تير 1392

یه روز خوب

خیلی وقت میشه تو وبلاگ پسرم چیزی ننوشتم اول که لب تاپ این آقا سامیار خراب کرد درگیر اون بودیم بعدش هم تنبلی مامان آقا سامیار ... بگذریم اومدم دوباره تا از این روزهای برای شما بگم این پسر ما دیگه داره بزرگ میشه و ماجراهایی داره واسه خودش  . اگه بتونم سعی میکنم بگم فعلا از یه روز خوب که با دوستان رفتیم توی دل کوه شروع میکنم. شب جمع رفتیم 2000 خونه خاله خاله ساره بودیم و تا غروب جمع اونجا بودیم خیلی خیلی خوش گذشت جای همه هم خالی...   تازه با کلاه هم مشکل داره به قول خودش ( در .. در ) یعنی درش بیار اینم پدر و پسر در دامان طبیعت   آقا سامیار عشق عینک اینم عکس خانوادگی ... ...
23 خرداد 1392