تولد یک سالگی
خیلی زود گذشت یک سال از بدنیا آمدنت گذشت عزیزم هر روز بزگتر میشی و من و بابا حسین هم پیرتر. امروز تولد پسرم بود مادربرزگ اینا با عمه اینا اومدن یه جشن کوچیک خودمونی گرفتیم تو اصلا روبه راه نبودی همش اخمو بودی این کیک پسرم بی حوصلگی پسرم از کادو عمه مرضیه و عمه زینب هم خوشت اومد ...
نویسنده :
مامان
9:25
یه روز پسرم خودش غذا خورد
امروز نهار تصمیم گرفتیم که بزاریم خودت غذا بخوری آخه همش مامان و بابا بهت غذا میدم. اول دستای کوچیکتو کردی تو ظرف با انگشتات برنجو فشار دادی یا بهتر بگم چلوندیش نمی دونستی که باید بخوریش بعدش من وقتی با قاشق بهت دادم تازه فهمیدی خوردنیه اینم عکساش بقیه عکسا تو ادامه مطلب اول با دست خوب ورزش دادی بعدش با قاشق شروع کردی تازه قاشق هم به من نمیدادی اینم از سرو وضع شما آخرشم یه بوس خوشکل و خوشمزه دادی ...
نویسنده :
مامان
12:41
آتلیه عمو یاور
بلاخره عکسهایی که رفتیم رامسر آتلیه عمو یاور گرفتیم بعد از چند ماه انتظار بدستمون رسید البته اینجا آقا سامیارمون ٦ ماهشه. دست عمو درد نکنه... ...
نویسنده :
مامان
13:00
سرماخوردگی و دندون سوم
چند روزی میشه که پسرم سرما خورده، دماغش کیپ شده شبها هم سرفه میکنه خیلی خیلی هم بهونه گیر شده. حسابی مامانشو اذیت میکنه. دندون سومش هم تو این ایام دروامد. نمیدونم شاید این لجبازیا بخاطر دندونش باشه ولی در کل هفته سختی رو داشتیم اول پسرم مریض شد بعدش باباش از دیروز هم مامان مریضه .کلی آمپول آقای دکتر بهم داده. امیدوارم تا آخر هفته خوب بشم تا بیسان جونو بتونم بغل کنم.
نویسنده :
مامان
9:23
دومین دندون
امروز یکشنبه ١٠/١٠/٩١ پسرم دندون دومش رو درآورد البته این یکی دندونش بالاست. الان یکی پایین دندون داره یکی بالا قربونه دندوناش بره مامان ...
نویسنده :
مامان
16:59
اولین دندون پسرم
من مغازه پیش بابا حسین بودم که مامان جون زنگ زد گفتش که سامیار دندون در آورده منم خیلی خوشحال شدم اومدم تا دندونه پسرمو ببینم خیلی نازه اولین دندونش ٢٧ آذر ٩١ دراومد چون نزدیکه شب یلدا بود من باید به بابا حسین تو مغازه کمک می کردم دندونی براش نگرفتیم تا ٢ دی براش آش دندونی درست کردیم به چند نفر از دوستان و آشنایان دادیم. جای اونایی که نبودن خالی هر کاری کردم از دندونش عکس بگیرم اجازه نمیداد بلاخره وقتی خوابید ازش عکس گرفتم ...
نویسنده :
مامان
17:58
تولد بیسان
بلاخره دخترمون با لگدهای که به مامانش می زد کیسه آبشو پاره کرد در شب چهارشنبه ١/٩/٩١ دخترمون ساعت ٢٣:٣٠ بدنیا اومد .ما هم خبرو شنیدیم و رفتیم پیشش صبح پنجشنبه من دخترمونو دیدم ناز ناز ناز یه فرشته کوچولو خوشکل ایشالا که همیشه سالم و سلامت باشه ...
نویسنده :
مامان
3:45
بیسان (دختر دایی)
دل تو دلم نیست آخه چند روز دیگه دختر داییم به دنیا میاد . بیسان خانم عشق عمه جونه. امروز معلوم میشه که کی میخواد بدنیا بیاد چیز دیگه ایی نمونده شمارش معکوسو شروع کردیم . ...
نویسنده :
مامان
17:20
غذا خوردن آقا سامیار
ا مروز می خوام مراحل غذا خوردن آقا سامیار براتون با عکس توضیح بدم: خیلی خیلی دیدنیه .... برین به ادامه مطلب تا ببینید ..... ابتدا آقا سامیار تو آشپزخونه منتظر غذا در حال خوردن ملاقه اینم غذا ( فرنی ) که آماده شده اوایل صورتش تمیزه بعد قاشقو از دستت میقاپه به این شکل میکنه تو دهنش اینجوری هم نگات میکنه دلت نمیاد قاشقو بگیری وقتی قاشقو میبینه دهنشو مثل جوجه گنجیشکا باز می کنه... اینجوری آب میخوره اینم صورتش نازش کاسه خالی از غذا آخرشم گریه میکنه بازم میخواااااااااااااااااااام ...
نویسنده :
مامان
12:05